من و وینسار
نمیدانم چرا! ولی آدم چند روزی در سال یاد خاطراتاش میافتد. البته بهتر است تعمیم نکنم. خودم که یکی-دو ماه میشود خاطراتام را دارم مینویسم. بیشک وینسار یکی از مهمترین بخشهای خاطرات نوجوانی من را تشکیل میدهد. داستان آشنایی من و وینسار برمیگردد به ششمین نسخهی Pro Evolution Soccer. از طریق انجمنهای پیسیوُرلد با پرشین پیایاس آشنا شدم. تا زمانی که سایت قدیمی (Persian-PES.ir) از بین رفت، فعالیتی نداشتم. بعد این فرشاد یزدیان بچهها را جمع کرد. ثبت نام در سیستمهای PHPBB خیلی سختی داشت. هزارتا نام نوشتم، ولی ثبت نمیشد. سرانجام عصبانی شدم و تایپ کردم: SKGN(مخفّف سعید خره گاو نره!) که بالاخره ثبت شد.
با یک آموزش ناقص از مصطفا یعقوبی شروع کردم به چهرهسازی. بدین دلیل ناقص بود چون بخش دوماش(کار با Oedit) را نداشتم. آموزش پیمان سپهر را دانلود کردم و اولین چهره را ساختم. از آندری شوچنکو بود. با شوق فراوان پشت سر هم از اولادی، هانری، رونالدینهو، پدرو ساویولا و بسیاری دیگر ساختم. یاد-ام است تصاویر گرفته شده از چهره در محیط بازی را میبریدیم و قرار میدادیم روی پیشنمایشهای از پیش آماده شده. فرشاد یزدیان و فرشید عسگری و مصطفا یعقوبی و بعضی بچهها ساخته بودنشان.
همان زمان بود که با رضا (RezaRhp) آشنا شدم. دوستی ما با دعوا شروع شد. ابتدا که چهرههایاش را ساخت، داد من و پیمان برخاست که کارها کپی ست. هی میساخت و ما همچنان معترض بودیم که چهرههای Mystiq وCMPو مصطفا(یعقوبی) و علی قاسمی را کپی میکند. در کمیتهی انضباطی تاپیکی ساختم به نام rhp faces :
سلام دوستان
یه چیزی میخوام بگم در مورد RHP که به قول خودش فیس میکره.کار هایی که میزاره همش کپی بردارریه. وقتی میری توی وبلاگش میبینی فیس کریمی که کار مصطفی بوده رو به اسم خودش زده(همچنین کار نصرتی). خواهش میکنم به این مسئله رسیدگی بشه.
به خودش هم پیام خصوصی دادم:
آقای مثلاً فیسمیکر. دیگه نمیتونی کاری بکنی. تاپیک هم زدم الآن حالتو میگیرن!
البته هیچگاه به آن رسیدگی نشد! رضا هم در پاسخ نوشت: «تو حسودی بیش نیستی!» خلاصه ما هی جنگ-و-دعوا کردیم تا سرانجام من متقاعد شدم ایشان کپی نمیکند. همین رضا شد صمیمیترین دوست مجازی من در آن زمان و بعد آن. الآن یاد-ام آمد امین هوشمند کمپینی راه انداخت. آن زمان میگفتند قرار است لیگ اسرائیل برای پیایاس ساخته شود:
سلام خدمت دوستان عزیز … من خواستم یه پیشنهاد برای شما مطرح كنم و به نظر خودم پیشنهاد خوبی میتونه باشه … دیدید كه برای فیلم 300 بمب گوگلی ساخته شد و موفقیت چشمگیری داشت . ما نیز میتونیم با بمب خودمون برای كونامی اقدام اخیر این شركت برای گنجاندن لیگ اسرائیل در این بازی را متهم كنیم .اگه با نظر من موافقیت اعلام كنید تا دست به كار بشیم. در مورد جرئیات بیشتر هم بزودی براتون اعلام میكنم … فعلا از همه مهمتر حضور شماست
مدتی بعد اردلان مقیمی به همراه امیر رحیمزاده وبسایت پارسی ادیتورز را ساختند و همهی ویرایشگران قدیم و جدید کوچ کردند آنجا. روزگار خوبی بود. فؤاد سنجران و سجاد دهشیری داشتند Smart Patch میساختند، مسابقات ساخت چهره برگزار میشد، خبرهای PES2008 را میخواندیم. فقط پرسش من همیشه این بود که «سیامک کجاست؟».
در وبلاگاش فعالیت میکرد. درگیر سامانبخشی و سازماندهی بود. میخواست کارهایشان قانونی و مجوّزدار باشد.
نوشته شده در تاریخ بیست و هشتم خرداد 86 :
سلام ، دلم برای همه بچه های سایت تنگ شده ، برای همین هم میخوام یکسری توضیحات تکمیلی در مورد کار شرکت و چگونگی راه اندازی مجدد سایت بنویسم.
قبل از هر چیز از دوستانی که همچنان با صداقت در حال ویرایش و حفظ نام “پرشین – پی ای اس” هستند تشکر کنم.
کار شرکت داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت که ناگهان بازی یاشار که توسط شرکت DC راهی بازار شد که اصلا کیفیت مناسبی نداشت و بسیاری از فایلها بدون اجازه استفاده شده بود (علارقم تاکید من به یاشار مبنی بر کسب اجازه کارهایی که قصد استفاده از آنها را داره) کار مارو بکلی به هم ریخت و مسیر حرکت شرکت رو کمی تغییر داد. که همینجا از یاشار تشکر میکنم که بدین شکل در مسیر ما سنگ پرانی کرد و باز همینجا اعلام میکنم که نه یاشار و نه هیچ کس دیگه ای در سال فوتبالی جدید هچگونه اجازه ای برای استفاده از کارهای بچه های Persian-PES ندارد.
یکسری از دوستان دیگر هم از دوری ما سوءتعبیر داشتند و جنس ادیتها و خوده اعضا شرکت را کاملا مادی پنداشتند که از این بابت خیلی متاسفم چون قرار ما برای ثبت شرکت پول درآوردن نبود بلکه رساندن حقوق حقیقی ادیت ها به صاحبان آنها بود و هنوز هم هست و این خوب نیست که یکجانبه به قاضی رفته و حکم صادر کنید ، خیلی از بچه هایی که منو شاید بهتر بشناسند میدونن که من اصلا اهل بیرون رفتن و خیابان متر کردن نبودم و نیستم ولی برای کار شرکت توی این گرما به خیلی جاها سرکشی کردیم از میدان امام حسین تا مسجد بلال صدا و سیما … و تمام اینها به خاطر ادیتهامون بود و هیچ منتی هم بر سر هیچکسی نیست ، و جالبه که این رفت و آمد ها تاثیر زیادی هم در کم شدن اضافه وزنم نذاشته !
خب به شرکت وینسار برگردیم ، اول از همه برای شفاف سازی میخوام اعضای شرکت را معرفی کنم. و در مورد ساختار حرکتهایمان توضیح خیلی کوتاهی بدم.
اعضای موسس شرکت :
1- سید مصطفی یعقوبی + پدر 2- سیامک تهرانی + پدر 3- محمد عسگری + پدر 4- حسن قهرمانی + پدر 5- حسین وهاج + پدر 6- علی اسلامی + پدر
اعضای هیئت مدیره :
1- سیامک تهرانی ( وکالت از پدر ) چون پایان خدمت ندارم ! 2- مصطفی یعقوبی 3- حاج آقا وهاج
اعضای سهامداران :
– پدرها
میبینید که تونستیم پدرها را هم وارد میدان کنیم . این افراد کسانی هستند که در جلسات هیئت مدیره و مجمع عمومی حضور دارند و باقی ادیتورها و افرادی که قصد همکاری دارند در زیر مجموعه این اشخاص قرار میگیرند و مانند یک کارمند شرکت محسوب میشوند که دارای حقوق و مزایا هستند.
برای PES6 ما چند مرحله را پیش بینی کردیم ( دیگه فکر کنم منظور بنده را از گفتن کلمه “ما” کاملا روشن متوجه شده اید )
مرجله اول : پیگیری پاسخ شرکتهای تجاری و جذب اسپانسر و ارائه بازی بر این اساس
… مرحله آخر : ارائه بازی با تبلیغات ثابت وینسار در قالب یک DVD با سیاست آشنایی بازار با ما و بلعکس و آماده سازی بستر کار برای سال کاری جدید ادیتورها برای PES7
راستی خالی از لطف نیست که این احتمال را هم متذکر بشم که برای PES7 ، اگر دچار دگرگونی خاصی نشود ، بازی PES7 وینسار ، بسیار سریع وارد بازار خواهد شد که بقول سید مصطفی شاید فروش نسخه اورجینال را هم تحت تاثیر قرار بده.
در مورد سایت » پس از ارائه کار و یک جمع بندی نسبت به عملکرد وینسار اینبار به طور بسیار رسمی و با کمک و تائید و تاکید پدرها بر لزوم ادامه فعالیت آدرس سایت ، با یک قرار داد به استقبال شرکتهای ارائه دهنده خدمات اینترنتی حاضر در تهران میرویم و با بودجه مناسبی که در مجمع عمومی در موردش تصمیم گیری خواهد شد ، اینبار سایت به شکلی بازخواهد گشت که در شان ادیتورهای ایران و شرکت وینسار باشد . پس خواهشی که از دوستان و بخصوص “فرشاد” که زحمت کشیدن بچه های سایت رو کنار هم نگه داشتند دارم و اون اینکه در این دوران بسیار مهم و بنوعی خطرناک مواظب ادیتها و ارائه آنها باشید تا ثمره شرکت برای همه ادیتورها شیرین باشد ، انشالا.
همین یاشار که سیامک صحبتاش را کرد، بعد این داستان، وبلاگی ساخت به نام «یاران پیایاس» که چندان نپایید! کار-اش هم شده بود اغوای بچههای پرشین پیایاس. افرادی از جمله، رضا، که آن دوران(سال 86-87) بهترین چهرهساز ایران و حتا دنیا بود.
پس از انتشار PES 2008، کاربران دو دسته شدند. یک گروه میگفتند برگردیم به همان PES6 و بهروز-اش کنیم. نسخهی جدید خیلی بد شده. در مقابل، عدهای مخالفت میکردند. من و مصطفا تقیآبادی و مهدی بخشایش و چند نفر دیگر جزو گروه اول بودیم و سیامک تهرانی و حسن قهرمانی جزو مخالفان ما. سیامک از هوش مصنوعی TeamVision میگفت و ما از گیمپلی(Gameplay) افتضاح آن. با مصطفا تقیآبادی و چندی دیگر، تصمیم گرفتیم یک پچ برای PES6 بسازیم. من هم شروع کردم به ساخت چهرهی محسن خلیلی و مهرداد پولادی. این دو، آخرین چهرههایی بودند که برای PES6 ساختم. نسخهی ششم این بازی، تنها نسخهای بود که ویرایشگران دنیا دو سال از آن پشتیبانی کردند.
برگردم به گذشته. در همان پارسی ادیتورز با بسیاری از دوستان کنونی و پیشین آشنا شدم.مصطفا تقیآبادی، مجتبا فراهانی، فؤاد سنجران، اردلان مقیمی، مهدی بخشایش، فرشید عسگری، امین هوشمند، ابوالفضل پناهنده، سجاد دهشیری و خیلیها که یاد-ام نیستند! سیامک هم گهگاهی میآمد آنجا و ابتدا همه میرفتند پیشواز-اش، سپس یک هفته بعد بیروناش میانداختند! عجبا!
گذشت و گذشت تا وبسایت PersianPES.com راه افتاد. ابتدا با نام PersianPES.org که بعد مدتی عوض شد. انجمن با رنگبندی مشکی و آبی طراحی شده بود که شبیه منوهای PES2008 باشد. وبسایت تازه شد نقطهی عطفی در سیر زندگانی من. تا آن زمان سیامک را خیلی نمیشناختم. همچنین کسانی چون حسن قهرمانی، محمد عسگری، حسین وهاج، علی اسلامی و چند نفر دیگر. نرمنرمک با فضای تازه خود را وفق دادم. به رضا پیام دادم که بیاید پرشین پیایاس. دیگر پارسی ادیتورز رونقی نداشت.
کمی از چهرهسازی و سختیهایاش بگویم. یک بافت(Texture) داشتیم به اندازهی 64×64 پیکسل. در فتوشاپ برای راحتی آن را به 256×256 تغییر میدادیم و عکس بازیکن را میبریدیم و تطبیق رنگ و یکدست سازی و دوباره تغییر سایز به 64×64 و سرانجام برجسته کردن. نوبت میرسد به تغییر سهبُعدی و شبیه سازی. یک برنامه بود به نام OEdit که خیلیها پایاش عینکی شدند. دانه-دانه باید با این گرهها ور میرفتی. به ویژه اگر عکس مناسب نبود. مثلاً این خلیلی لامصب اعصاب مرا خرد کرد. اصلاً نمیشد دماغاش را راست کنی!
گفتم عکس، یاد-ام آمد عجب مشقتی داشتیم برای یافتن عکس. حال که باید از بچههای وینسار پرسید از کی عکس ندارند! آن وقتها کلّ عکسهای مناسب ما بیست-سی تا بیشتر نبود!
چهرهسازی باعث شد بیشتر با فتوشاپ کار کنم. آثار فرشید عسگری و امین هوشمند و دوستان گرافیست به اندوختههایام میافزود. تازه پس از شش-هفت سال کار با فتوشاپ شدم این!
یاد-اش به خیر وقت-و-بیوقت سر موضوعات مختلف دعوا راه میافتاد! بحث غزه و انتخابات 88 و پیآمدهایاش. تو سری خوردنها به دلیل انتقاد از یک کار گرافیکی! «جناب vosh این آخرین بار است که نظرات شما را خواهم شنید. دفعهی بعد حذف خواهم کرد.» یا پیامهای خصوصی همراه با فحش و ناسزا.
در کنار دوستان ـ به قول حسین ـ «فرهنگ انجمن نشینی» را آموختم. من تازهوارد چشمام به صحبتهای همانانی بود که در انجمن برای هم تعارف تیکه-پاره میکردند. همان رنگیها! یاد-ام میآید تاپیکی بود به نام «انتخاب بهترین بازیکن جهان». سال قبل و ـ به گمانام ـ همان سال کاکا انتخاب شد. من هم در تاپیک نوشتم:«فقط کاکا». بعد علی اسلامی آمد تو تاپیک و نوشت:«این بحثها پشیزی ارزش ندارن!» من هم زیر-اش نوشتم:«البته حق با علی بود!». یعنی سستعنصری تا این حد؟
«پرشین پیایاس» شد «شرکت ویرایشگران نسل آریا». مجوز داشتند حالا. بچهها شاد بودند. دیگر میتوانستند در پاسخ به پدرشان که میگفت: «این همه کلهی اینو برداشتی، لباس اونو عوض کردی، که چی؟» بگویند ما شرکت داریم و کارمند ایم یا چیزهایی مانند این…
دوستان قدیمی رفته-رفته رفتند به کار-و-زندگیشان برسند. مجتبا کنکوری بود و رفت. بعد آن هم زیاد فعال نبود. مصطفا تقیآبادی و مهدی بخشایش راهی خدمت ـ به اصطلاح ـ مقدّس سربازی شدند، رضا هم غیب شد! یک دوره کار-و-بار کساد بود. سیامک هم رفت سربازی و مدیریت انجمن افتاد دست حسن قهرمانی و دانیال زعفرانچی و چند نفر دیگر.
افراد جدیدی اضافه شدند. سعید فرهادیان، علی سیاه، هادی اصغری، علیرضا حسینا(فکر کنم اسماش را درست گفتم)، پیمان صلاحی، رسول عابدی، و رضا گرجی (بعداً اضافه شدند). رضا حیدری هم جای خالی کسانی چون مهرداد پژوهنده، فرید نگهبانی، امین هوشمند، حسن قهرمانی، علیرضا پهلوانزاده و فؤاد سنجران(البته فعال بود) را پُر کرد. میثم ایروانی، که قبلاً وبلاگ داشت، جای استادیومسازانی چون سیامک تهرانی، محسن مروج، حسین وهاج، و علی اسلامی را گرفت. در بخش آپشنفایل همچنان روحالله گلکار فعال بود و پس از آن افرادی مانند مغیث عشرستاقی و مرتضا سکاندار شدند. البته مقاطعی محمدجواد شیخزاده نیز همکارشان بود.
یک انقلاب در وینسار پیش آمد. گویی یک آن در باز شد و دهها نفر با هم ریختند تو! حال من با اینها غریبه بودم؛ حتا سیامک هم برایام ناآشنا بود! به قول سایه: «همه مرغان همآواز پراکنده شدند،/ آه از این باد بلاخیز که زد در چمنام!». از این جمع برای مدت زیادی (شاید یک سال) فاصله گرفتم. پیشتر، PGC9 منتشر شد که به دست من نرسید. PGC10 را خریدم(البته کپیاش گیر-ام آمد) و تاپیک «نقد و بررسی محصول PGC10» را برپا کردم و به کمک چند تَن از دوستان، بالغ بر پنجاه ایراد از محصول گرفتیم و به گفتهی دوستان مؤثر بود. حاصل این بحثها شد آشنایی من با سعید فرهادیان، رضا حیدری، رسول عابدی، پیمان صلاحی، مغیث عشرستاقی و دوستان دیگر. رسول مرا کشاند به سمت چهرهسازی و با هم جواد آشتیانی، سیّدمهدی رحمتی و حمیدرضا علیعسگر را ساختیم که این آخری در محصول هم یک دوره گنجانده شد. آن زمان شاهد کارهای گرافیکی و توپهای ساخت مهرداد بهرو بودیم. هنوز مثل الآن برو-بیا نداشت! «مُلا نقطی» بودن من سبب شد بیشتر با او آشنا شوم. با برگزاری جلسات وینسار، بقیه را هم شناختم.
علی قاسمی پس از سالها پیدایاش شد و نخستین دورهی لیگ فانتزی را برگزار کرد. ابتدا هیچ علاقهای به آن نداشتم. به اصرار حسام عسگری تیم تاتنهام را با هم مدیریت کردیم که آخر شدیم! دورهی بعد با سعید فرهادیان قهرمان شدیم و دور آخر هم بیپایان ماند. ولی تیم من و محمدجواد شیخزاده فکر کنم اول بود. لیگ فانتزی شد مجالی برای خندیدن به تمام زشتیهای فوتبال. دشمنی مدیران با هم، اختلاف مربیان با مدیر، باشگاه با فدراسیون، همهی اینها در لیگ ما بود و همین مرا به این لیگ کشاند. گرچه هیچوقت ترکیب نچیدم! مجلهای خیالی و طنز به نام قزی سایلنت ساختم و با بچهها شوخی میکردم. داستانی بود …
اینها خلاصهای از شش-هفت سال زندگی من با وینساریها ست. در جامعهای کوچک که همه نوع آدمی توش بود. از کسی که حتا اسم و فامیلاش را نمیدانستیم، تا کسی که خصوصیترین جزئیات زندگی خود را میگفت. بهترین دوستان من از میان همین وینساریها بودند. آنهایی که میارزند به صد دوست دنیای واقعی! الآن که بیشتر دوستان قدیمی رفته اند سر زندگیشان. یکی کار-اش نصب دیش بود، دیگری استودیو داشت، آن یکی زن گرفت. امین هوشمند کتاب شعر چاپ کرد و دو سال است با هم داریم مجلهی صبح امید را اداره میکنیم، فردا تولد فرشید است. سیامک همچنان «زندانبان» مانده! البته گذشته زندانبان خوبی بود. الآن دیگر هرچه داد میزنیم «سرکار!»، فقط پژواک صدایمان در دالان به گوش برمیگردد. انگار خودش هم شکل میلهها شده، شکل دستبند، شکل انفرادی! شاید هم مرا برده اند زندان دیگری. شاید سیامک را اشتباه گرفته ام! مثل زمان امتحان ترم دوم که جای علوم سوم دبستان، «اشتباهی، اجتماعی خواندم!». یا آن زمان که فکر میکردم همایون پدر محمدرضا شجریان است!
نردبانی میگذارم سر دیوار کوتاه سیامک. البته دیوار چنان کوتاه بود که اگر خودش قلاب میگرفت راحت بالا میرفتم. بقیهی دوستان هم به نوعی روبات شدند. وینسار نسبت به زمان ما خیلی پیشرفت کرده؛ مهرداد بهرو و امیر ارسلان ابراهیمی و دیگران خیلی زحمت کشیدند. اما نمیدانم چرا برایام جذابیت ندارد! شاید گمانام غلط باشد و حسّ «قدیما را خوش است» بر من حاکم است.
امیدوار ام روزی موفقیت شما را در سطحی گستردهتر ببینم و با افتخار به دوستان و آشنایان نشانتان بدهم که «اینا رفیقای من بودن!».
ــــــــــــــــــــــــــ
آبان ۱۳۹۶: از تاریخ نوشتن این یادداشت تقریباً شش سالی گذشته. شش سال پیش هنوز «وینسار»ی وجود داشت و بچهها داشتند کار میکردند. فکر میکنم بد نباشد یک مقدار بیشتر دربارهی وینسار بنویسم و آن را وامیگذارم به زمانی که وقت بیشتری داشتم.
دی ۱۳۹۷: الآن که این نوشته را نمیپسندم. جاهایی بهشدت چرند بافته ام، بهخصوص در دو-سه پاراگراف آخر!
از این که یکی از اعضای قدیمی وینسار رو میبینم خوشحال شدم ، و البته آره اسمم رو درست گفتی 😀
متاسفانه هیچ کدوم از اعضا رو دیگه نتونستم پیدا کنم ، فقط از سیامک خبر دارم که اونم توی برنامه فوتبال 120 شبکه ورزش کار میکنه.
کاش یه روز دور هم جمع بشیم.
موفق باشید…
سلام علیرضا جان. خوشحال شدم کامنت گذاشتی.
من هم از وینساریها فقط با مغیث دورادور ارتباط دارم.
امیدوارم همهتون موفق باشید!
سلام سعیدجان یادش بخیر. کاش یبار دیگه همه دور هم جمع میشدیم. عجب دوران پرهیجانی داشتیم. حیییف که قدرشو ندونستیم. حییییف
سلام سعید 🙂
آقا خیلی خوشحال شدم کامنتتو دیدم. من هم مثل تو خیلی دوست دارم از احوال بچهها خبر داشته باشم. تازه شماها که از من هم بیشتر تو این جمع بودین.
ایشالا یه بار دیگه هم با اینتر قهرمان بشیم :)))
[…] پیشتر جایی خاطرات کار با بچههای پرشین پیایاس را نوشته ام. بعدها شدند شرکت ویرایشگران نسل آریا یا مخففاً […]
سلام سعید جان امروز یهو یاد وینسار افتادم سرچ زدم تو گوگل ببینم به کجا رسید که خاطراتت بالا اومد و عجب خاطرات جالبی بود و با علاقه خوندم مخصوصا اینکه منم عضو کوچکی از این خاطراتت بودم انشالا هر جا هستی شاد و سلامت باشی
سلام مصطفی 🙂
ممنون از این که خوندی. بودن در کنار شما یکی از بهترین تجربههای اون دوران من بود.
امیدوار ام همیشه شاد باشی!
سلام اسم روستا ما وینساره چرا این اسمو انتخاب کردین
سلام متین،
«ویرایشگران نسل آریا» که مخففش میشه «وینسار». فکر میکنم تلفظ اسم روستای شما [veynesɑr] باشه، اما تلفظ اسم این گروه میشد [vinsɑr].
من وینساریم جالب بود
چیطوری سعید؟ 😀
اسم خودمو سرچ کردم به این رسیدم! البته فقط اون خطهایی که اسم خودم موجود بود رو خوندم!
چه خبر؟
به به 😀 خوبی تو؟
البته زیرخاکی پیدا کردی مال خیلی وقت پیشه. پاشو بیا تلگرام مرحوم معاشرت کنیم. از بچهها خبر داری؟